شمه‏اى از فضائل و مناقب امام سجاد عليه السلام

در روز چهار شعبان، 38 سال پس از هجرت رسول گرامى اسلام صلى الله عليه و آله فرزندى پاك از سلاله فاطمه زهرا عليها السلام در مدينة النبى به دنيا آمد و چشم شيعيان را روشن نمود . نام او «على‏» بود كه بعدها به «زين العابدين‏» و «سجاد» مشهور گشت . دو سال پس از تولد او، جدش امير مؤمنان على عليه السلام در محراب عبادت، به شهادت رسيد و پس از آن به مدت ده سال، شاهد حوادث دوران امامت عمويش امام حسن عليه السلام بود . از سال پنجاه هجرى، به مدت يازده سال در دوران پر فراز و نشيب امامت پدرش حسين بن على عليهما السلام كه با قدرت‏طلبى معاويه و پسرش يزيد مصادف بود، در كنار او قرار داشت و پس از آن، در محرم الحرام سال 61 هجرى پس از قيام و شهادت پدر بزرگوارش در حادثه كربلا، امامت و زعامت جامعه اسلامى را عهده‏دار شد (1) . اين دوران كه 34 سال به طول انجاميد، با حكومت عده‏اى از حاكمان مقارن بود كه عبارتند از:
1- يزيد بن معاويه (61- 64 ه . ق)
2- عبد الله بن زبير (61- 73 كه به صورت مستقل حاكم مكه بود)
3- معاوية بن يزيد (چند ماه از سال 64)
4- مروان بن حكم (نه ماه از سال 65)
5- عبد الملك بن مروان (65- 86)
6- وليد بن عبد الملك (86- 96)
آن امام همام، در سال 94 يا 95 هجرى در مدينه منوره رحلت نمود و در قبرستان بقيع در كنار قبر عمويش امام حسن مجتبى عليه السلام به خاك سپرده شد (2) .
دوران امامت آن حضرت، با يكى از سياه‏ترين ادوار تاريخ اسلام همراه بود . بعد از حادثه دل‏خراش عاشورا و پس از انعكاس اين خبر در سراسر كشور اسلامى، رعب و وحشت‏شديدى بر جامعه حكم فرما شد و براى مردم مسلم گرديد كه يزيد، پس از كشتن فرزند رسول خدا، كه از قداست و عظمت‏بالايى برخوردار بود و به اسيرى بردن زن و فرزندان او، از هيچ ظلم و جنايتى دريغ نخواهد كرد .
از ديگر حوادث تلخ اين دوران، (واقعه حره) بود كه بنا به نقل اكثر مورخين، لشكريان يزيد، به فرماندهى مسلم بن عقبة، براى سركوب مردم مدينه كه در مقابل ظلم و جور حكومت‏بنى اميه به مخالفت پرداخته بودند، عازم آن شهر شدند و پس از حمله به مدينه، به دستور يزيد، سه روز جان و مال و آبروى مردم مدينه مباح شد، از اين رو عده زيادى از مردم بى‏گناه به قتل رسيدند (3) و حدود هزاران زن بى‏شوهر، باردار شدند (4) .
پس از آن واقعه، لشكريان يزيد براى سركوب عبد الله بن زبير كه در مقابل يزيد، به مخالفت پرداخته بود عازم مكه شدند و پس از محاصره آن شهر، خانه خدا و حرم امن الهى را با منجنيق، سنگ باران كردند و بر آن آتش گشودند به طورى كه پرده‏ها، و سقف آن كه از چوب ساخته شده بود در آتش سوخت (5) .
در اين ايام، شيعيان در خفا و تقيه روزگار سختى را سپرى مى‏كردند و جرات هيچ گونه اظهار محبت‏به اهل بيت عليهم السلام را نداشتند و اگر چنين كارى مى‏كردند، مورد شكنجه و آزار قرار مى‏گرفتند و يا حتى به قتل مى‏رسيدند، چنان كه «يحيى بن ام طويل‏» از ياران با وفاى امام سجاد عليه السلام به جرم دوستى و پيروى از اهل بيت عليهم السلام دستگير، و دست‏ها و پاهاى او قطع شد و سپس به شهادت رسيد (6) ، همچنين در زمان حاكميت عبد الملك مروان، حدود 120 هزار نفر از مردم بى‏گناه كه بسيارى از آن‏ها شيعيان اهل بيت عليهم السلام بودند به دست‏حجاج بن يوسف كه مردى سفاك و بى‏رحم بود، به قتل رسيدند (7) .

قله‏هاى رفيع فضيلت

معرفت و شناخت تمام جنبه‏هاى شخصيتى ائمه عليهم السلام براى ما انسان‏هاى عادى و محدود در عالم طبيعت غير ممكن است، چرا كه آن انوار قدسيه در بالاترين مراتب و بلندترين قله‏هاى فضيلت و كمال قرار داشته و غالب انسان‏ها توان رسيدن به آن قله‏هاى رفيع را ندارند و از درك آن عاجزند . امير مؤمنان على عليه السلام مى‏فرمايند: «ولا يرقى الى الطير; و مرغان [بلند پرواز انديشه‏ها ] نمى‏توانند به [بلنداى ارزش ] من پرواز كنند . (8) »
عبد العزيز بن مسلم، يكى از اصحاب امام رضا عليه السلام نقل مى‏كند كه ما در شهر «مرو» بوديم، روز جمعه در مسجد جامع آن شهر اجتماع كرده بوديم كه از امامت‏سخن به ميان آمد، پس از آن بر امام وارد شدم و در اين رابطه از ايشان سؤال كردم، آن حضرت تبسمى كردند و فرمودند: «الامام واحد دهره، لا يدانيه احد ولا يعادله عالم ولايوجد منه بدل ولا له مثل ولا نظير; امام يكتاى زمان خويش است كه احدى [در فضيلت] به او نزديك نمى‏شود (به او نمى‏رسد) و هيچ دانشمندى با او برابرى نمى‏كند و بديل و مثل و نظيرى ندارد .»
و در ادامه فرمودند: «فمن ذا الذى يبلغ معرفة الامام او يمكنه اختياره، هيهات هيهات ضلت العقول; كيست كه بتواند به حد شناخت امام برسد و يا بتواند او را برگزيند، هرگز، هرگز، عقول [از درك امام و شناخت او] عاجزند . (9) »

فضائل و مناقب امام سجاد عليه السلام

بديهى است كه ما هرگز نمى‏توانيم مقام و منزلت واقعى امام سجاد عليه السلام را درك كنيم و تمام فضائل و مناقب او را به رشته تحرير در آوريم، ولى با غور در سيره رفتار آن حضرت، مى‏توانيم گوشه‏اى از فضائل و منقبت‏هاى اخلاقى آن امام همام را برگيريم و وجود خود را از بوى خوش آن عطر آگين سازيم، از اين رو شمه‏اى از آن‏ها را به اختصار بيان مى‏نماييم .

علم

از فضائل و مناقب بارز ائمه عليهم السلام علم گسترده آن‏ها است كه از آن به «علم لدنى‏» تعبير مى‏شود، علمى كه از منبع فيض و ذات حق سرچشمه مى‏گيرد . امام باقر عليه السلام مى‏فرمايد: «ان لله عزوجل علمين: علم لا يعلمه الا هو وعلم علمه ملائكته ورسله فما علمه ملائكته ورسله فنحن نعلمه (10) ; خداوند دو گونه علم دارد، يكى علمى كه مخصوص اوست و ديگرى علمى كه به ملائكه و رسولانش تعليم كرده است و ما (ائمه) از اين علم كه به ملائكه و رسولان آموخته است، بهره‏منديم .»
از اين رو يكى از ويژگى‏هاى ممتاز آن حضرت، احاطه علمى ايشان به اصول اعتقادى و احكام اسلامى بود، به گونه‏اى كه در مقابل هر سؤالى كه از او مى‏شد، پاسخى دقيق و اعجاب‏انگيز، بيان مى‏نمود . اين ويژگى منحصر به فرد، دانشمندان ديگر مذاهب را به تحسين و اعجاب واداشته بود، چنان كه زهرى، از علماى دربار عبدالملك مروان كه از مخالفين اهل بيت عليه السلام به شمار مى‏رفت، درباره امام سجاد عليه السلام مى‏گويد: «ما رايت احدا كان افقه منه (11) ; احدى را فقيه‏تر و دانشمندتر از على بن الحسين عليهما السلام نديدم .»
ولى جاى بسى تعجب و تاسف است كه چگونه آن حضرت با آن مقام و عظمت علمى، مورد بى‏مهرى و بى‏توجهى مردم و حتى دانشمندان و عالمان قرار مى‏گرفت و لذا در زمره شاگردان ايشان فقط نام معدود كسانى همچون: جابربن عبدالله انصارى، ابوحمزه ثمالى، يحيى بن ام طويل و محمد بن جبير بن مطعم، ديده مى‏شود (12) .

برگى از كتاب علم امام عليه السلام

كتاب شريف صحيفه سجاديه كه حاوى ادعيه و مناجات‏هاى چهارمين پيشواى شيعيان است، يكى از بزرگترين و مهمترين گنجينه‏هاى حقايق و اسرار الهى به شمار مى‏رود، به همين خاطر به القابى چون «انجيل اهل بيت‏» و «زبور آل محمد» و «اخت القرآن‏» (13) مشهور گشته است و نظر به اهميت و عظمت اين كتاب، شرح‏هاى زيادى بر آن نوشته شده كه صاحب كتاب «الذريعة‏» ، چهل و هفت‏شرح را نام برده است (14) .
در سال 1353 ش آيت الله نجفى رحمه الله نسخه‏اى از صحيفه سجاديه را براى طنطاوى (مفتى اسكندريه) به مصر فرستاد، وى پس از تشكر از دريافت اين هديه گران‏بها، در پاسخ چنين نوشت: «اين از محروميت ما است كه تا كنون بر اين اثر گران بهاى جاويد، كه از مواريث نبوت است، دست نيافته بوديم، من هر چه در آن مى‏نگرم آن را از گفتار مخلوق برتر و از كلام خالق پايين‏تر مى‏يابم . (15) »
دانشمندان و علماى بزرگ، پس از عمرى تلاش و تعليم و تعلم براى بيان كردن يا نوشتن مطلبى، زمان زيادى را به مطالعه و كنكاش مى‏پردازند، ولى امام سجاد عليه السلام اين مضامين بلند و مطالب عالى را در وقت مناجات با خالق خويش و در هنگامى كه تمام توجه‏اش به معبود، معطوف بوده، نجوا مى‏كرده است، و اين نيست مگر جوششى از چشمه علم لدنى آن امام معصوم .
علاوه بر صحيفه سجاديه، رساله گران بهايى از آن حضرت به يادگار مانده كه همچون پرتويى از نور، روشنى بخش راه انسان هاست . در اين اثر جاويد كه «رسالة الحقوق‏» نام دارد، 51 حق و وظيفه براى انسان بيان شده كه از حقوق خداوند بر انسان و سپس حقوق اعضاء و جوارح شروع و به حقوق اهل ذمه ختم شده است (16) .

كثرت عبادت

از مهم‏ترين عواملى كه انسان را به سوى انجام عبادات بيشتر فرا مى‏خواند، چشيدن طعم شيرين عبادت است و اگر انسان به مرتبه‏اى از كمال برسد كه حلاوت عبادت را در اعماق وجود خود حس كند، هرگز وقت‏خود را در امور ديگر صرف نخواهد كرد، از اين رو بايد يكى از خواسته‏هاى ما از درگاه خداوند، اين باشد كه: «واذقنى حلاوة ذكرك; [پروردگارا] حلاوت و شيرينى يادت را به من بچشان .»
طبيعى است كه امام سجاد عليه السلام با آن مقام بلند معنوى و غرق بودن در اقيانوس بى‏كران ياد خداوند و لبريز بودن وجود او از حلاوت ذكر حق، بيشتر وقت‏خود را به عبادت بپردازد . امام محمد باقر عليه السلام درباره عبادت پدر خود مى‏فرمايد: «بلغ من العبادة ما لم يبلغه احد وقد اصفر لونه من السهر ورمضت عيناه من البكاء ودبرت جبهته من السجود و ورمت قدماه من القيام فى الصلاة (17) ; به حدى عبادت كرده بود كه ديگران به آن حد عبادت نمى‏كنند و از شب زنده دارى رنگش زرد گشته بود و از گريه چشمانش سرخ شده بود و از سجده پيشانى‏اش برجسته شده بود و از ايستادن براى نماز، پاهايش ورم كرده بود .»
اين ويژگى امام سجاد عليه السلام چنان برجسته بود كه علماى ديگر مذاهب زبان به تحسين او گشوده‏اند، چنان كه مالك بن انس (رئيس مذهب مالكى از مذاهب چهارگانه اهل سنت) مى‏گويد: «ولقد بلغنى انه كان يصلى فى كل يوم وليلة الف ركعة الى ان مات (18) ; به من خبر رسيده كه على بن الحسين عليهما السلام در شبانه روز، هزار ركعت نماز مى‏خواند و اين كار تا زمان وفات او ادامه داشت .»
هم‏چنين‏ابن ابى الحديد مى‏گويد: «وكان الغاية فى العبادة (19) ; [على بن حسين عليهما السلام] نهايت در عبادت كردن بود .» به همين خاطر آن حضرت به «زين العابدين‏» يعنى زينت عبادت كنندگان، مشهور گشت (20) .

خشوع در عبادت

امام زين العابدين، به خاطر معرفت كامل و عشق وافرى كه به معبود خويش داشت، و مقام الوهيت را به خوبى درك نموده بود، در هنگام امور عبادى به پروردگار خود توجه كامل پيدا مى‏نمود و نسبت‏به تمام امور اطراف خود بى‏توجه مى‏گشت، آن چنان قلب او سرشار از ياد و ذكر خدا مى‏شد كه فضاى دل را بر ديگر مخلوقات تنگ مى‏نمود . ابو نعيم اصفهانى از علماى اهل سنت نقل مى‏كند كه: «كان على بن الحسين اذا فرغ من وضوء الصلاة وصار بين وضوئه وصلاته اخذته رعدة ونفضة، فقيل فى ذلك، فقال: ويحكم اتدرون الى من اقوم ومن اريد اناجي (21) ; همواره پس از وضو گرفتن و قبل از اقامه نماز، على بن الحسين را لرزه‏اى فرا مى‏گرفت، از ايشان درباره اين حالت‏سؤال شد، امام عليه السلام فرمودند: واى بر شما! آيا مى‏دانيد كه به درگاه چه كسى مى‏ايستم و با چه كسى مى‏خواهم مناجات كنم؟»
همچنين ابى نوح انصارى نقل مى‏كند، روزى در خانه‏اى بوديم كه على بن الحسين هم در آن‏جا حضور داشت و در حال عبادت كردن بود و به سجده رفته بود، ناگهان خانه دچار حريق شد، دوبار به آن حضرت گفتند: «يابن رسول الله! النار; اى پسر رسول خدا! آتش‏» ، ولى امام عليه السلام سر از سجده برنداشت تا آن كه آتش خاموش شد، آن گاه به ايشان گفته شد: «ما الذى الهاك عنها; چه چيزى تو را از آتش غافل ساخت؟» آن حضرت در جواب فرمودند: «الهتنى عنها النار الاخرى (22) ; آتش آخرت مرا از آن غافل ساخت .»

سيادت و عظمت

حاكمان بنى اميه و تمام كسانى كه از اهل بيت عليهم السلام بغض و كينه‏اى به دل داشتند، تمام سعى و تلاششان اين بود كه با تبليغات سوء بر عليه اين خاندان، آنان را به انزوا كشانده و محبت مردم را نسبت‏به آنان كم كنند و نور ولايت را خاموش سازند «يريدون ليطفؤوا نور الله بافواههم والله متم نوره ولوكره المشركون‏» (23) ; «آن‏ها مى‏خواهند نور خدا را با دهان خود خاموش كنند، ولى خداوند نور خود را كامل مى‏كند، هر چند كافران خوش نداشته باشند .»
ولى با همه اين دسيسه‏ها و نيرنگ‏ها و تبليغات سوء، اين خاندان در بين مردم مقام و منزلت والايى داشتند و مورد احترام و تكريم واقع مى‏شدند .
نقل شده كه هشام بن عبدالملك از حكام بنى اميه، براى انجام فريضه حج عازم مكه شد، به هنگام طواف، وقتى مى‏خواست‏حجر الاسود را استلام كند، به خاطر ازدحام جمعيت، موفق به اين كار نشد، سپس منبرى را در كنار حرم گذاشتند و هشام بر روى آن نشست و لشكريان دور او را گرفتند، در همين موقع امام سجاد عليه السلام وارد شد، در حالى كه عبايى بر دوش مباركش بود ; «احسن الناس وجها واطيبهم رائحة، بين عينيه سجادة; زيباترين مردم از نظر صورت و خوشبوترين مردم بود و در بين دو چشمش (محل سجده) علامت‏سجده نمايان بود .»
امام عليه السلام در حال طواف هنگامى كه نزديك حجر الاسود رسيد، مردم به خاطر هيبت او و به نشانه تجليل و احترام، كنار رفتند تا ايشان حجر الاسود را استلام كنند . هشام، از اين موضوع خشمگين شد . يكى از اطرافيان هشام، پرسيد: اين شخص كيست كه مردم اين گونه احترامش مى‏كنند؟ فرزدق (شاعر معروف عرب) كه آن حضرت را شناخته بود گفت: من او را مى‏شناسم و بالبداهة شروع به خواندن اشعارى نمود و ابيات زيادى را در فضائل امام عليه السلام بيان نمود كه به چند بيت از آن اشاره مى‏كنيم:
«اين كسى است كه بطحاء (نام مكانى در مكه معظمه) جاى پايش را مى‏شناسد و خانه كعبه و حرم و بيرون حرم با او آشناست .
اين شخص، پسر بهترين تمام بندگان است و پرهيزگار، برگزيده، پاكيزه، نشانه و راهنما است .
هنگامى كه قريش او را ببينند، گوينده آن‏ها مى‏گويد: كرم و جود، به مكارم او ختم مى‏شود .»
در اين هنگام، هشام به شدت عصبانى شد و دستور داد فرزدق را در مكانى به نام «عسفان‏» بين مكه و مدينه، زندانى كنند (24) .

تواضع

چهارمين اختر تابناك آسمان امامت و ولايت، در ميان مردم از جايگاه والايى برخوردار بود و فضائل اخلاقى، موقعيت علمى و قرابتى كه با رسول خدا صلى الله عليه و آله داشت، سبب شده بود كه عامه و خاصه او را احترام و تعظيم كنند، ولى با وجود چنين برخوردى از طرف مردم، تواضع و فروتنى يكى از ويژگى‏هاى ممتاز اخلاقى آن حضرت به شمار مى‏رفت، به حدى كه در پاره‏اى از اوقات مورد اعتراض برخى از مسلمانان واقع مى‏شد، براى نمونه روزى امام عليه السلام وارد مسجد شد و پس از عبور از ميان توده مردم، در كنار «زيدبن اسلم‏» نشست . در اين هنگام، نافع بن جبير لب به اعتراض گشود و به آن حضرت عرض كرد: «غفر الله لك، انت‏سيد الناس، تاتى تتخطى حتى تجلس مع هذا العبد; مغفرت و رحمت‏خدا بر تو باد، تو سيد و سرور مردم هستى، پس چرا اين گونه مى‏روى تا در كنار اين عبد بنشينى؟» حضرت فرمودند: «العلم يبتغى ويؤتى ويطلب من حيث كان (25) ; علم و دانش بايد جستجو شود و داده شود و طلب مى‏شود از هر جائى كه باشد .»
آرى، مردان بزرگ هميشه در اوج عظمت و بزرگى، فروتنى و تواضع را سيره خود قرار مى‏دهند و خود را در مقابل عظمت پروردگار جهانيان كوچك و ناچيز مى‏بينند، از اين رو هرگز به خود اجازه نمى‏دهند كه با ديگر بندگان با كبر و غرور رفتار كنند .
امام سجاد عليه السلام در رفتار با مردم آن چنان متواضع بودند كه برخى اوقات سعى مى‏كردند در ميان مردم ناشناخته باشند تا بتوانند متواضعانه با مردم برخورد نمايند و به آن‏ها خدمت كنند . امام صادق عليه السلام مى‏فرمايند: امام سجاد عليه السلام هنگامى كه مسافرت مى‏نمود با قافله‏اى حركت مى‏كرد كه او را نمى‏شناختند و با اهل كاروان شرط مى‏كرد كه در طول سفر خدمت گذار آنان باشد . روزى بر همين منوال مسافرت نمود، از قضا مردى كه امام را از قبل مى‏شناخت، آن حضرت را مشاهده كرد، نزد كاروانيان رفت و به آنان گفت: آيا مى‏دانيد او كيست؟ گفتند: خير، گفت: او على بن الحسين عليهما السلام است، آن‏ها با شنيدن اين سخن باسرعت‏به طرف امام عليه السلام رفتند و دست و پاى او را بوسيدند و عرض كردند: اى پسر رسول خدا! آيا مى‏خواهى كه آتش جهنم ما را فرا بگيرد؟ اگر از جانب ما به شما بى‏احترامى صورت مى‏گرفت، آيا تا ابد هلاك نمى‏شديم؟ امام عليه السلام فرمود: روزى با گروهى مسافرت نمودم كه آنان مرا مى‏شناختند و به خاطر قرابتى كه با رسول خدا صلى الله عليه و آله داشتم مرا بيش از حد مورد احترام قرار دادند، و چون ترسيدم شما نيز چنين كنيد، خود را معرفى نكردم (26) .

دستگيرى از ستمديدگان و نيازمندان

امام زين العالدين عليه السلام همان طور كه در عبادت‏هاى فردى زبان زد عام و خاص بود، در عبادات اجتماعى نيز، همه را به حيرت واداشته و خدمت‏به خلق، به خصوص دستگيرى و دلجويى از نيازمندان را زينت‏بخش رفتار خود قرار داده بود، از اين رو بسيارى از مورخين، با عبارت‏هاى گوناگون اين موضوع را نقل كرده‏اند (27) .
آن حضرت نسبت‏به بهبود وضع زندگى فقراء و محرومين، اهتمام فراوانى داشت و چنان بر اين كار مداومت مى‏ورزيد كه آثار حمل طعام براى فقرا، بر روى جسم مباركشان باقى مانده بود، به گونه‏اى كه نقل شده: «لما مات على بن الحسين فغسلوه جعلوا ينظرون الى آثار سواد بظهره، فقالوا: ما هذا؟ فقيل: كان يحمل جرب الدقيق ليلا على ظهره يعطيه فقراء المدينة; هنگامى كه على بن الحسين رحلت نمود و مسلمانان بدن مباركش را غسل مى‏دادند، آثار سياهى و كبودى را بر پشت آن حضرت مشاهده نمودند، پرسيدند: اين آثار براى چيست؟ جواب داده شد كه اين اثر حمل كيسه‏هاى پر از طعام است كه آن حضرت به فقراء مدينه اعطا مى‏نمودند . (28) »
همچنين سفيان بن عيينة مى‏گويد: زهرى، شبى سرد و بارانى، على بن الحسين را مشاهده نمود كه بر دوش خود چيزى راحمل مى‏كرد، پرسيد: اى فرزند رسول خدا، اين چيست؟ امام عليه السلام فرمود: «اريد سفرا اعد له زادا، احمله الى موضع حريز; عازم سفرى هستم و براى آن سفر زاد و توشه فراهم مى‏كنم وبه جاى امنى منتقل مى‏سازم .» زهرى عرض كرد: بگذاريد غلام من آن را حمل كند، امام عليه السلام قبول نكردند، زهرى عرض كرد: پس بگذاريد من آن را حمل كنم و شما رااز حمل آن راحت نمايم . آن حضرت فرمود: من خود را از حمل چيزى كه باعث نجاتم در سفر مى‏شود، راحت نمى‏كنم .
پس از گذشت چند روز، زهرى آن حضرت رامشاهده نمود و گفت: اى فرزند رسول خدا از آن سفرى كه بيان فرموديد اثرى نمى‏بينم . امام عليه السلام فرمود: «بلى يا زهرى ليس ما ظننت ولكنه الموت وله كنت استعد، انما الاستعداد للموت، تجنب الحرام وبذل الندى فى الخير (29) ; آرى اى زهرى، آن سفرى كه تو گمان مى‏كنى نيست، بلكه منظور من از سفر، سفر مرگ است كه براى آن آماده مى‏شوم، همانا آماده شدن براى مرگ، دورى جستن از حرام و بذل و بخشش چيزهاى خوب در راه خير است .»

امام عليه السلام و اصلاح جامعه

امامان معصوم عليهم السلام همانند پيامبران الهى، هر كدام بر حسب شرائط زمان خود، به گونه‏اى خاص، از كيان اسلام دفاع كرده و اصول و مبانى اعتقادى و احكام الهى را تبليغ نموده‏اند .
در ابتداى اين نوشتار، موقعيت تاريخى و شرايط ويژه زمان امام سجاد عليه السلام به اجمال بيان شد و روشن گرديد كه خلفاى بنى اميه آشكارا قوانين اسلامى را زير پا مى‏گذاشتند و از هر گونه ظلم و ستم و اشاعه فحشا دريغ نمى‏كردند . اين اوضاع سياسى و جو فرهنگى، شيوه‏هاى مبارزاتى خاصى را مى‏طلبيد، از اين رو آن حضرت، براى پيشبرد اهداف الهى و گسترش معارف اسلامى و مقابله باظلم و فساد دستگاه حكومتى بنى اميه، كه در حال سرايت‏به تمام جامعه اسلامى بود، از شيوه‏هاى خاصى استفاده مى‏كردند كه در ادامه به سه نمونه از آن‏ها اشاره مى‏كنيم .

1- زنده نگه داشتن ياد عاشورا

در زمان حكومت‏خلفاى بنى اميه، جامعه اسلامى چنان از مسير خود منحرف شده بود كه سنت‏هاى رسول خدا صلى الله عليه و آله علنا ترك، و بدعت‏هاى زيادى در دين گذاشته مى‏شد و كسانى چون يزيد، كه همه فرقه‏هاى اسلامى بر فاسق بودن او اتفاق نظر دارند و ترك نماز و شرب خمر را به او نسبت مى‏دهند (30) ، در راس حاكميت اسلامى قرار گرفتند، از اين رو امام حسين عليه السلام با هدف مبارزه با ظلم و فساد عمال بنى اميه و احياء سنت امر به معروف و نهى از منكر و باز گرداندن جامعه اسلامى به مسير مستقيم، آن حماسه بزرگ تاريخ را رقم زد و با اهداء خون خود، نهال نوپاى اسلام را زنده نگه داشت .
پس از واقعه جانسوز عاشورا، امام سجاد عليه السلام در هنگام اسارت در كوفه و شام، بدون هيچ ترس و واهمه‏اى از دستگاه جبار بنى اميه، با خطبه‏هاى آتشين خود به روشنگرى جامعه نسبت‏به چنين واقعه اسفبارى پرداخت و مردم را از عواقب شوم آن، آگاه ساخت . پس از آن نيز از هر فرصتى براى زنده نگه داشتن ياد و خاطره عاشورا و بيان نمودن آن قيام عظيم، استفاده مى‏نمود . به عنوان نمونه آن حضرت در موقعيت‏هاى مختلف به ياد مظلوميت پدر و فرزندان و ياران با وفايش مى‏گريست . از جمله در روايتى نقل شده كه آن حضرت، هر زمان ظرف آبى را براى نوشيدن برمى‏داشت مى‏گريست، از ايشان درباره علت اين كار سؤال شد، فرمودند: «وكيف لا ابكي وقد منع ابى من الماء الذى كان مطلقا للسباع والوحوش (31) ; چگونه گريه نكنم در حالى كه آب براى استفاده وحوش و درندگان آزاد بود، ولى پدرم از آن منع شد .»
بدون شك چنين كارهايى از طرف امام، اثر و نتيجه سياسى مثبتى داشت; چون يادآورى مكرر فاجعه كربلا نمى‏گذاشت كه ظلم و جنايت‏حكومت اموى از خاطره‏ها فراموش شود و از طرفى در افكار عمومى براى حكام اموى بسيار گران تمام مى‏شد و مشروعيت آنان را زير سؤال مى‏برد .

2- پند و ارشاد امت

روش ديگر امام عليه السلام در حفظ كيان اسلام و تبليغ معارف الهى و مبارزه با ظلم و فساد، همان روش عمومى اولياء الهى و ائمه اطهار عليهم السلام بود، يعنى از راه موعظه و پند و ارشاد، مردم را با انديشه‏هاى ناب اسلام، آشنا مى‏نمود و همچون پدرى دلسوز و مهربان، آنان را از گرفتار شدن در گرداب ظلمت و تباهى، بر حذر مى‏داشت و همچون خورشيدى فروزان راه هدايت و رستگارى را بر مردم روشن مى‏نمود . برخى از اين مواعظ و بيانات، سخنانى است كه هر روز جمعه در مسجد پيامبر صلى الله عليه و آله ايراد مى‏فرمود (32) . همچنين سخنان و مواعظ ديگرى كه آن حضرت در جمع شيعيان و پيروان خاص خود ايراد مى‏كردند، از طريق يارانى چون ابو حمزه ثمالى نقل شده است .
علاوه بر اين، امام عليه السلام به صورت حضورى يا در قالب نامه، فقها و محدثان و قضات دربارى را مورد وعظ و پند قرار مى‏دادند و آنان را به پيروى از حق، دعوت مى‏نمودند . براى نمونه امام عليه السلام در نامه‏اى دلسوزانه به زهرى از محدثان و فقيهان دربار عبد الملك بن مروان، او را از عاقبت كارش آگاه ساخت و از او خواست كه از گمراهى دست كشيده و راه راست را در پيش گيرد . در فرازى از اين نامه امام سجاد عليه السلام چنين مى‏فرمايد: «احذر فقد نبئت وبادر فقد اجلت انك تعامل من لا يجهل وان الذى يحفظ عليك لا يغفل، تجهز، فقد دنا منك سفر بعيد وداو ذنبك فقد دخله سقم شديد (33) ; بر حذر باش كه به تو اعلام [خطر] شد و گام بردار و عمل كن كه به تو مهلت داده شده، به درستى كه با كسى معامله مى‏كنى كه نادان و جاهل نيست و آن كسى كه حساب اعمال تو را نگه مى‏دارد از تو غافل نمى‏شود، پس آماده سفر باش كه سفرى دور در پيش دارى و گناهت را درمان كن كه ت‏سخت‏بيمار شده است .»
امام عليه السلام با اين شيوه حكيمانه، ضمن اين كه مردم را موعظه و نصيحت مى‏كرد و تفكرات اصيل اسلامى را به آنان منتقل مى‏نمود، از آن به عنوان شيوه‏اى سياسى براى مقابله با ظلم و ستم دستگاه حاكم استفاده مى‏نمود، و در عين حال ساسيت‏حكومت را بر نمى‏انگيخت . در نتيجه، آن حضرت مى‏توانست در يك فضاى مناسب، اهداف و آرمان‏هاى والاى خود را عملى سازد .

3- اصلاح در قالب دعا

هر چه از حاكميت‏خلفاى بنى اميه مى‏گذشت، انحطاط جامعه بيشتر مى‏شد و اهل بيت عليهم السلام كه كفو قرآن بودند، (34) مورد بى‏توجهى و بى‏مهرى بيشترى قرار مى‏گرفتند . آنان بر منبرها لعن مى‏شدند (35) و حكام بنى اميه مورد ستايش قرار مى‏گرفتند . كار به جايى رسيده بود كه در جامعه‏اى كه جهاد و شهادت و علم و تقوا ارزش بود، خنياگران و آوازه‏خوان‏ها ارزش پيدا كردند، چنان كه يكى از آوازه خوان‏هاى مشهور زن، وقتى وارد مكه شد، آن چنان مورد استقبال قرار گرفت كه در مورد هيچ مفتى و فقيه و محدثى سابقه نداشت (36) .
در چنين جامعه‏اى و با در نظر گرفتن محدوديت و فشار سياسى، امام سجاد عليه السلام دعا و نيايش را به عنوان راه كارى مناسب براى مقابله با چنين وضعيتى انتخاب نمود و با اين روش حكيمانه، جامعه‏اى را كه در حالت ركود اخلاقى بود، تحركى دوباره بخشيد و نور ايمان را در دل‏هاى تيره و تار آنان زنده كرد . امام عليه السلام در اين دعاها گذشته از مسائل اعتقادى و اخلاقى، به دو جنبه خاص توجه و اهتمام ويژه مى‏ورزيد:
الف: امامت: امام سجاد عليه السلام در بسيارى از ادعيه، به حق مسلم اهل بيت عليهم السلام كه توسط بنى اميه غصب شده بود، تصريح مى‏نمودند تا از اين طريق مردم را از اين موضوع آگاه سازند كه حاكمان و جانشينان واقعى پيامبر صلى الله عليه و آله چه كسانى هستند . آن حضرت در فرازى از صحيفه سجاديه مى‏فرمايند: «اللهم ان هذا المقام لخلفائك واصفيائك وموضع امنائك فى الدرجة الرفيعة التى اختصصتهم بها قد ابتزوها . . . حتى عاد صفوتك وخلفائك مغلوبين مقهورين مبتزين (37) ; خداوندا! مقام خلافت‏براى خلفاى توست و برگزيدگان از خلقت و جايگاه امانت‏هاى تو در درجات عاليه كه تو آن مقام را به آن‏ها اختصاص دادى، ولى ديگران از آن‏ها گرفتند . . . تا جايى كه برگزيدگان و خلفاى تو در مقابل ستم ستمكاران، مغلوب و مقهور شده و حقشان از بين رفته است .»
ب) بيان فضيلت اهل بيت عليهم السلام: آن حضرت در مقابل تبليغات سوء دستگاه حاكم بر ضد اهل بيت عليهم السلام در موارد متعددى، صلوات بر محمد صلى الله عليه و آله و آل او را با ديگر ادعيه، همراه مى‏ساختند، تا از اين طريق، علاوه بر اين كه اهل بيت عليهم السلام را جانشينان واقعى پيامبر صلى الله عليه و آله معرفى كنند، فضائل و مقام و منزلت والاى آنان را نيز بيان نمايند . ايشان در ضمن يكى از ادعيه مى‏فرمايند: «وصل على محمد و آله الطيبين الطاهرين الاخيار الانجبين (38) ; [خداوندا! درود فرست ‏بر محمد صلى الله عليه و آله و آل او كه انسان‏هاى نيكو سرشت و پاكيزه و بزرگوار و نجيب هستند .»

پی نوشت‌ :

1) ارشاد شيخ مفيد، مؤسسة الاعلمى للمطبوعات، ص‏253; بحار الانوار، مجلسى، المكتبة الاسلاميه، ج‏46، ص‏12 .
2) ارشاد شيخ مفيد، همان، ص‏254; بحار الانوار، همان .
3) تاريخ طبرى، مطبعة الاستقامة، ج‏4، ص‏374; مروج الذهب، مسعودى، مؤسسة الاعلمى للمطبوعات، ج‏3، ص‏82; الكامل، ابن اثير، دار صادر، ج‏4، ص‏111 .
4) البداية و النهاية، ابن كثير، دار الكتب العلمية، ج‏8، ص‏224 .
5) همان، ص‏228; الكامل، ابن اثير، دار احياء التراث العربى، ج‏2، ص‏602; مروج الذهب، مسعودى، همان، ص‏84; تاريخ طبرى، همان، ص‏383 .
6) اختيار معرفة الرجال (رجال كشى)، شيخ طوسى، دانشگاه مشهد، ص‏123 .
7) مروج الذهب، مسعودى، دار الاندلس، ج‏3، ص‏166، الوافى بالوفيات، ابن صفدى، النشرات الاسلاميه، ج‏11، ص‏308; تاريخ اسلام، ذهبى، دارالكتاب العربى، حوادث سنه 81- 100 .
8) نهج البلاغه، خطبه 3 .
9) اصول كافى، كلينى، دار الاضواء، ج‏1، ص‏198 .
10) همان، ص‏256 .
11) سير اعلام النبلاء، ذهبى، مؤسسة الرسالة، ج‏4، ص‏389 .
12) فى رحاب ائمة اهل بيت، محسن امين عاملى، دار التعارف، ج‏3، ص‏213 .
13) الذريعة، آقا بزرگ تهرانى، المكتبة الاسلامية، ج‏15، ص‏18 .
14) همان، ج‏13، ص‏345- 359 .
15) سيره پيشوايان، مهدى پيشوايى، مؤسسه امام صادق عليه السلام، ص‏271 به نقل از صحيفه سجاديه، ترجمه سيد صدر الدين بلاغى، (مقدمه) ص‏37 .
16) الامالى، شيخ صدوق، مجلس 59، ص‏301- 306; الخصال، شيخ صدوق، باب خمسين و مافوقه، ص‏564- 570; تحف العقول، حرانى، دارالكتب الاسلاميه، ص‏255 .
17) مناقب ابن شهر آشوب، دار الاضواء، ج‏4، ص‏162 .
18) تهذيب الكمال، المزى، مؤسسة الرسالة، ج‏20، ص‏390; سير اعلام النبلاء، همان، ص‏392 .
18) شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد، دار احياء التراث العربى، ج‏1، ص‏27 .
20) تهذيب الكمال، همان; سير اعلام النبلاء، همان; حلية الاولياء، ابو نعيم اصفهانى، دار الفكر، ج‏3، ص‏135 .
21) حلية الاولياء، همان، ص‏133 .
22) تهذيب الكمال، همان، ص‏389; بحار الانوار، مجلسى، همان، ص‏80; مناقب ابن شهر آشوب، همان، ص‏163; تاريخ مدينة دمشق، ابن عساكر، دار الفكر، ج‏41، ص‏377 .
23) صف/8 .
24) تهذيب الكمال، همان، ص‏400; سير اعلام النبلاء، همان، ص‏398; مناقب ابن شهر آشوب، همان، ص‏183; حلية الاولياء، همان، ص‏139 .
25) الطبقات الكبرى، ابن سعد، دار صادر، ج‏5، ص‏216; سير اعلام النبلاء، همان، ص‏388; حلية الاولياء، همان، ص‏138 .
26) بحار الانوار، همان، ص‏69 .
27) سير اعلام النبلاء، همان، ص‏393; بحار الانوار، همان، ص‏66; تهذيب الكمال، همان، ص 392 .
28) حلية الاولياء، همان، ص‏136; مناقب ابن شهر آشوب، همان، ص‏167; بحار الانوار، همان .
29) مناقب ابن شهر آشوب، همان، ص‏166; بحار الانوار، همان .
30) ر . ك: مروج الذهب، همان، ص‏79; الكامل، ابن اثير، همان، ص‏127; البداية و النهاية، همان، ص‏232; مجمع الزوائد هيثمى، دار الكتاب العربى، ج‏5، ص‏241; مسند ابويعلى، دار المامون، ج‏2، ص‏176 .
31) بحار الانوار، همان، ص‏109 .
32) تحف العقول، همان، ص‏252 .
33) همان، ص‏276 .
34) احاديث زيادى از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله در اين‏جا نقل شده است: از جمله حديث ثقلين كه اكثر كتب روائى شيعه و سنى آن را نقل كرده‏اند مثل: كنز العمال، فاضل هندى، مؤسسة الرساله، ج‏1، ص‏380; صحيح مسلم، دار احياء التراث العربى، ج‏4، ص‏1873; اسد الغابة، ابن اثير، ج‏2، ص‏12 .
35) معجم البلدان، ياقوت بن عبد الله الحموى، دار احياء التراث العربى، ج‏3، ص‏192 .
36) الاغانى، ابو الفرج اصفهانى، دار احياء التراث العربى، ج‏8، ص‏225 .
37) صحيفه سجاديه، دعاى 48 .
38) همان، دعاى 6 .